زندگی

اجتماعی

زندگی

اجتماعی

قضاوت و داوری

یقینابا کار قاضی و قضاوت آشنا هستیم, ازداوری و شاکی و متشاکی  اطلاع

داریم, حکم قاضی را به خاطر بیطرفی او قبول داریم,وقتی قاضی در میانه نشست

و شاکی و متشاکی در دو سوی او ایستادند ,یعنی قاضی میداند که در این دو

یک حقی جاری است ,اگر بدون قضاوت و پیش داوری نباشد نمی تواند حق را

تشخیص دهد و حق در اسارت را آزاد کند , پس کار قاضی تشخیص حق ازناحقی

است با تشخیص راه کارهای امر قضاوت که بیطرفی وپیشداوری نکردن یکی از

ارکانهای امر داوری و قضاوت است,این مثال را زدم برای سهولت بیشتر , اگر ما

این مثال را به خودمان برگردانیم ,میبینیم که در عرض روز ما درست مثل آن قاضی

در هر لحظه بین حق و ناحقی در حال انتخاب و قضاوت هستیم ,حق خودش را از

طریق واقعیت های بیرونی عیان میکند ومنتظر آزادی خودش و جاری شدن ازطریق

ماست ,و اگر ما تشخیص داوری را نداشته باشیم امکان زیر پا گذاشتن حق از ما

زیاد است ,آزاد شدن و جاری شدن حق یعنی ,, جاری و ساری شدن شادی ,,

حق در خودش شادی دارد و با آزاد شدن خودش شادی را نشر میدهد ,شادی

از طریق داوری درست پخش میشود و ما در زمره کسانی خواهیم شد که شکرو

شادی پخش میکنیم, نگاه خوب و یا نگاه بد به هر واقعیت ما را از چهارچوب حق

دور میکند ,ما در عرض روز اگر توجه کنیم به آنچه میکنیم شاید پی ببریم که فقط

خود ما چقدر مانع شادی هستیم ,ودر نتیجه چقدر در راه آزادنشدن شادی تلاش

میکنیم که در نهایت مانع شادی خودمان شده ایم ,اینها نکات بسیار مهمی

هستند که بایستی به آنها توجه داشت ,مثلا  و به طور مثال , در خانه هستید و

ناگهان مهمانی سرزده می آید ,ما میتوانیم به این لحظه دو نگاه داشته باشیم,

یکی با نگاه پیشداوری و چراهای زیادی را مطرح کردن ونگاه دیگر اینکه دراین لحظه

با توجه ,حق را از وجود مهمان که واقعیتی است آزاد کردن,که حق را ارج نهادن

است ,وشادی از این طریق جاری شدن ,واین یکی از راه های عشق است ,

پاینده باشید. 

راه کمال ضد خشونت

از بدو تولد انسان تا به امروز,انسان در راه تکامل و رشد قدم میگذارد,به طرف
کمال در حرکت است, پس نقص و ناقص بودن اجتناب ناپذیر است ,همه ما نیازمند
هستیم, نیازمندی و نقص دو روی یک سکه هستند , پس اولین توهمی که ما در
آن اسیر هستیم و بایستی از آن  آزاد شویم ,دست برداشتن از کامل بودن و پرفکت بودن است,با دست برداشتن از کامل گرایی ,مقدار زیادی از انرژی ما آزاد خواهد شد, پذیرش خودمان به عنوان یک موجود خطاکار که میخواهد راه درست را یاد بگیرید,در این صورت ماقدم به راه کمال میگذاریم,چرا انسانی که ناقص است ادای انسان بی نقص رابایستی بازی کند,دست برداشتن از این بازی مارا از  اسارت آزادمیکند,توهم کامل گرایی و سعی در بی نقص بودن ما را بیمار کرده ,انسانی که نقص را پذیرفته ,به طرف کمال که برای ما نسبی است ,حرکت میکند و در راه ,ساخته میشود و میسازد,در صورتی که انسان هایی که راهی را طی نکردند و می خواهند همیشه پرفکت و کامل باشند ,فشار بیش از حدی را بایستی تحمل کنند که همین فشار آنها را از پا درمی آورندودرنهایت آنها را بیمار میکنند,وانواع واقسام توقعات در آنها رشد میکنند,در صورتی که کسانی که به طرف کمال و رفع نقص ویادگیری وسازندگی روی می آورند, توقعات در آنها آرام آرام کم میشوند, توقعات ریشه خشونت است ,توقعات اژدهای هزار سری است که نمی توان تمام سرهای آنرا قطع کرد,هر چقدر به طرف کمال و آگاهایی حرکت کنیم و بیدارتر شویم ,توقعات آب می شوند ,از دیگران برداشته میشوند,وما از این طریق به یک استقلال نسبی خواهیم رسید,ما در ابعاد زیادی بایستی آگاه شویم,
کم شدن توقعات ,خشک شدن خشونت در ماست ودر نتیجه رشد لطافت در ما,
تنها راه ازبین بردن خشونت در دنیا ,رفتن به راه کمال است ,وهرکسی این وظیفه
را دارد ,این وظیفه روحانی ماست,این استقرار در بهشت است,کمال مطلق
خداوند است ,تنها راه نجات ما ,همین است,پاینده باشید. 

 

رشد وزندگی

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها درگرفت.آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگرگفت:من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد
داستان بالا در عین زیبایی نکات زیادی را گوشزد میکند ,  که اگر امروز در بندیم از نشناختن کارکردقوانین جهان هستی است ,که اگر درفقر و نابسامانی گرفتاریم ,نه از کم کاریخداوند است ,بلکه از نشناختن حق زندگی است که همه انسانها و موجودات در همه رده از نعمت تجربه زندگی ,که جزیی ازظهور خداونددر آن است,را دارند.  وما آنرا به انحای گوناگون زیر پا میگذاریم,سفره ایی گسترده است با تمام غذاهای مادی و معنوی ,که اگر  حق را رعایت
کنیم ,به اندازه کافی نسیب همه خواهد شد,بایستی اجازه بدهیم دیگران هم زندگی را ,ظهور و حظور خدا راتجربه کنند , رشد در میدان زندگی, حظور دارد نه
در میدان مرگ و نابودی ,در رفتن به سمت نابودی و تخریب که رشدی نیست,در
صبر و ماندن و استقامت و پایداری و پیدا کردن راه و جواب ,رشد پدید می آید, که
اگر زندگی را با تمام ابعاد آن پذیرا باشیم , که گام اول این پذیرش ,به رسمیت
شناختن حق زندگی دیگران به اندازه خودمان است,اگر این گام را برنداریم ,رشدی
درکار نیست,همه ما دنبال رشد هستیم ,ولی رشد را با اندوخته و ثروت نمیتوان
اندازه گیری کرد ,قدرت, حاصل و میوه رشد است که درنتیجه درافتادن ما با زندگی بدست می آید,وقتی در رنج و درد هستیم , حتما در جستجوی زیر پا
گذاشتن قانونی از قوانین الاهی بگردیم ,که توسط ما شکسته شده ,دنبال مقصر
در بیرون از خود نگردیم ,یادمان باشد تنها چیزی که ما با خودمان می بریم قدرتی
است که از زندگی کردن درست و بر مبنای قانون الاهی کسب کردیم,ما 
بایستی سالم به دنیای بعد از مرگ که انگار زاده شدنی است به زندگی جدید ,
قدم بگذاریم,که اگر ناقص به دنیای پس از مرگ زاده شویم ,زندگی بسیا ردشوار
خواهد بود,کودک را در بطن مادر در نظر بگیرید , بطن مادر  برای کودک دنیایی است
کامل ,نه پایی به کار او می آید و نه دستی ,در این دنیا اندام ها ساخته میشوند
برای دنیای جدیدی که کودک تصورش را هم نمی کند, حالا اگر مادر بهداشت را
رعایت نکند وهر کاری خواست انجام دهد و باعث آسیب جنین شود, کودکی
ناقص متولد میشود که زندگی بسیار دشواری را خواهد گذراند,در این دنیا مادر
,خود ما هستیم ,که با آگاهی و خردمندی ,اعضایی که در بطن زمین ساخته
میشود وبه کار دنیای بعد می آید ,را متوجه باشیم,پاینده باشید. 

 

انسان طبیعی

جسم وجان بدون دخا لت ما کار خودش را انجام میدهند وما هیچ کاری در باره
آنها نمی توانیم انجام دهیم ,ولی بخشی از هستی و وجود ما قابل تربیت و بهره
گیری هستند که ما امکان دارد از وجود آنها باخبر نباشیم ,قسمتی از وجود ما که
در ادبیات به عنوان نفس از آن یاد کرده اند به گوش ما آشنا است ,مسله مهم
کاربرد نفس در زندگی ماست ,این بخش از وجود ما در ارتباط با یادگیری هایی
که تبدیل به عمل میشود مربوط است ,اگر این تعالیم بر خلاف قوانین الاهی و
هستی مطابقت نداشته باشد ,نفس , بیمار میشود ,واراده  بیمار به طرف قدرت
وقدرتمندی میرود ,پس هر کسی که به دنبال قدرت میرود نفسش بیمار است ,
اراده بیمار به دنبال قدرت بنا به تعریف قدرت در جایی که پرورش یافته میرود,برای
تخریب,حالا درجات تخریب می تواند متفاوت باشدولی فقط یک راه برای اینکه نفس
به سلامت برسد وجود دارد , اینکه انسان دست از قدرت گرایی بردارد و برود به
طرف اخلاقیات ,راز به سلامت رسیدن نفس و یا والد درون ,,,اخلاقیات,,,است .
که صد البته مسله بسیار عمیق است و در چند خط قابل گفتن نیست .که با به
سلامت رسیدن نفس , نیرویی در درون ما بکار می افتد که قبلا , نمیتوانست کار
طبیعی خودش را انجام دهد .
قسمت دیگر از وجود ما که گرفتار بیماری است و ما با عوارض های آن آشنا هستیم مثل حسادت و کینه و اضطراب و افسردگی و غیره ,نیروی عشق و شهود ماست ,وقتی ما لحظه حال  و واقعیت این لحظه را با تجربه های گذشته
قضاوت میکنیم ,واین کار همیشه تکرار میشود ,قسمتی از وجود ما بیمار میشود
یعنی کار طبیعی خودش را نمیتواند انجام دهد ,امروزه برای سهولت فهم آنرا کودک
درون نامگذاری کرده اند,قضاوت کردن این بخش از وجود ما را بیمار میکند ,راه
درمان فقط یک چیز را کنترل کردن است ,,,قضاوت ,,,نکردن.وقتی جلوی قضاوت
کردن را میگیریم ,نیرویی در درون ما به کار می افتد بنام نیروی شهود ,که واقعیت
لحظه حال را میبیند وعشق که همان حس مسولیت است بکار می افتد واین
بخش از وجود ما به طبیعت خودش برمی گردد,وحالاهر کدام از دو بخش ما که
قبلا خود عمل می کردند,اطلاعات خودشان را به بخش دیگر از وجود ما که از
کارایی لازم برخوردار نبود ,,بالغ و عقل ,, میدهند تا دستور عمل از طرف بالغ ما که
با رعایت اخلاقیات و مسولیت ,دستور عمل میدهد ,وآرامش در این لحظه برقرار
است ,که بالغ با بکار گیری از دانش امروز وحذف آنچه که به درد این لحظه نمیخورد
در پی انتخاب های درست هست ,در این لحظه انسان به حالت طبیعی خود
برمیگردد و دریچه ایی دیگر بر روی او گشوده خواهد شد ,امیدوارم مفید باشد,
پاینده باشید. 

 

اولین قدم سفر

خیلی از اوقات ما از روی خشم و یا اضطراب و یا سایر هیجانات تصمیم میگیریم و
انتخاب میکنیم ,ولی بعد از مدتی پشیمان میشویم ,اکثرکسانی که دست به قتل
زده اند و یا نزاع کرده اند و یا هزاران عمل احساسی دیگر,همه ابراز پشیمانی
کرده اند, و میتوان نمونه های بیشماری آورد که ثابت کرد هرنوع انتخاب و تصمیم
گرفتن از روی احساسات خطا است, ولی چرا ما  ودیگران باز تکرار وتکرارمیکنیم
وباز پشیمان و نادم از عمل خودمیشویم ,درواقع درموقع عمل, احساسات در حکم
عقل وچشم ما کار میکنند ,در واقع ماغیراز این راه ,راه دیگری را یاد نگرفتیم,در
واقع ما نمیدانیم و ناخودآگاه یاد گرفتیم در برابر هر کنشی واکنشی احساسی
بروز دهیم ,این بدین معناست که ما واقعیت لحظه حال را با نگاه دیروز می نگریم,
این بدین معناست که ما واقعیت لحظه حال را باتجربه دیروز خود می خواهیم
حل کنیم ,ما با این نوع نگرش به مشکل می خوریم ,پدر میخواهد مشکلات امروز
فرزندان خودرا,با راه حل های گذشته ,که زمانی کارایی داشت, حل کند ,وخیلی
مسایل دیگر که بهتر از من میدانید ,کاری که ما بایستی انجام بدهیم این است
که ,اولا به ساختار ومکانیزم این نوع اعمال آگاه شویم ,یعنی در درجه اول بایستی
بفهمیم که تمام عملکرد ما احساساتی است ,ودرک کنیم که این نوع عملکرد
درست نیست ,نوجوان,جوان,بزرگ سال ,اگر احساساتی عمل میکنند به مشکل
برمی خورند,برای رفع این بزرگترین مشکل روان انسان ما بایستی با آگاهی,
 سعی در کنترل این نوع واکنشها کنیم, کنترل احساساتی که نتیجه اش ندامت
است ,تمرین کنترل  ,آغاز این سفر با اولین قدم شروع می شود ,وتا مرگ
ادامه خواهد داشت,وقتی که ما این نظم را تمرین کردیم و کنترل را تمرین کردیم
خلایی در ما بوجود می آید ,یعنی در این لحظه ما نمی دانیم با  واقعیتی که
اکنون روی میدهد ,چگونه با آن برخورد کنیم ؟
وقتی به این نقطه رسیدیم ,پی میبریم که نیرویی نهفته در درون ما ,که از مدتها
خفته بود,به کار افتاده ,درست مثل کسی که دارد استعدادهای خودش را تربیت
می کند ,موسیقی ,آواز ,نقاشی و غیره که بایستی از قوه به فعل ,آنها را درآورد,
این نیروی درونی انسان را, ما نامش گذاشته ایم عقل,وقتی چشم احساسات و
هیاجانات بسته می شوند , جشم عقل باز میشود , وعقل راه و روش خودش را
دارد,حالا ما یاد می گیریم که با چشم عقل به واقعیت لحظه حال نگاه کنیم ,و
این هم نسبی است ,در راه ما از احساسات خشم و اضطراب و کینه و حسادت
وسایر احساسات بدی که آسیب های فراوانی نسیب ما کرده اند,آزاد خواهیم
شد,با کنترل ,اعتمادبنفس ما زیادتر خواهد شد ,با دیدن واقعیتهای لحظه حال
وبررسی های عاقلانه و استدلال های درست ,ماانتخاب های درست میکنیم که
نتیجه اش یقیننا درست خواهد بود ,با کار کرد عقل ,ترازو ومیزان بدست می آوریم
ودرک وتعریف صیحح تری از مفاهیم خواهیم داشت و   دانایی و توانایی انسان با
جبران کمبودهایی که از نظر علمی و آگاهی به آن دچار هستیم,بالا میرود,و به
راه سلامت می افتیم و از رفتارهای بیمار گونه پرهیز میکنیم و الا آخر,اگر در چهارچوب این نوع عملکرد هستیم ,بایستی راه نجاتی برای خود پیدا کنیم ,من این راه نجات خودم را پیدا کردم ,وخواستم خیلی ساده آنرا بیان کنم و با شما شریک شوم,والبته همه اینها  نسبی است ,در هرزمان با جیز تازه ایی کامل و کاملتر میشود ,وهیچ اتمام و پایانی ندارد و این یک فرآیند است , سفر با همین اولین قدم شروع میشود ,پاینده باشید.