زندگی

اجتماعی

زندگی

اجتماعی

کشف ومکاشفه معنا

انسان دارای سه بخش است, بخشی از ما که میبینیم ,جسم ماست که شرایط
و قوانین خودش را دارد و متعلق به مانیست وبه عنوان یک وسیله در اختیار ماست
وبا پایان یافتن عمر به خاک که جزیی از املاک این کره خاکی است بر میگردد ,و
بخش دیگری از وجود ما که آن هم امانتی است ,جان و یا زندگی است که خداوند
مهربان به تمام بندگان خود در مدت مشخصی فیض و هدیه ایی عطا کرده که ما
در این مدت که مهمان خداوند هستیم  از این موهبت استفاده کنیم ,که این قطره
در آخر, به دریا برمیگردد ,قطره ایی به نام جان و زندگی که به دریای بیکران و
جاودان باز میگردد و از آن ما نیست,کم و بیش آگاه از جان هستیم  ,عزیزانی
که جان به جان آفرین دادندورفتند و ما دیدیم که زندگی ادامه دارد و هیچ خللی
در آن بوجود نیامد,پس جسم و جان بدون دخالت من وتو کارش را بدون نقص و
در حد کمال انجام میدهد , قسمت سومی ظاهر میشود که ناقص هست و
در پی کمال میرود ,کمال ومطلوب را میخواهد,ارزش میطلبد ,آنچه ندارد را میخواهد
و وقتی خوب توجه میکنم ,میبینم که انسان های زیادی تلاش میکنند برای رفتن به
عمق معنا ,کشف ومکاشفه معنا ,یعنی این قسمت از وجود ما با جستجو و کشف ومکاشفه در معنا ,شروع به بکار افتادن میکند,وجود حقیقی ما در اثر کشف معنا است که بکار می افتد,جسم و جان وجود واقعی ما هستند ,ومعنا به قسمت واقعی دیگر ما غذای مطلوب برای رشد کردن میرساند,وما به سمت واقعی بودن و واقعی شدن گام برمیداریم,یعنی از نقص به طرف کمال,
مادام که در راه معنا قدم نگذاریم غیر واقعی هستیم ,یعنی توان و قدرت تشخیص
واقعیت را نداریم ,یعنی فلاکت زندگی بشر امروز برای همین
غیر واقعی بودنش است ,برای اینکه قسمتی از وجودش که با رفتن به دنبال معنا
بکار می افتد,کار نمیکند,بشری که نوان دیدن واقعیت و حقیقت ,واقعیت که
آنچه هست و حقیقت را که آنچه باید باشدرا ندارد ,وقتی این قسمت از وجود شروع به کار میکند ,رشد میکند و درست مثل دانه ایی که درختی را در دلش نهان دارد ,تبدیل به نهال واقعی خواهد شد ,درختی که ریشه هایش رادر آب معنا فرو برده و از آن سیراب میشود,این تنها راه رهایی از رنجی است که ما گرفتارش هستیم ,اقیانوسی که پایانی ندارد ,که هر چقدر بیشتر در معنا فرو رویم ,واقعی تر خواهیم شد,و هرچه واقعی تر شویم از درد و رنج رها و آزادتر ودر نتیجه شادتر و مسول ترو عاشق تر ,پاینده باشید. 

 

فلاح و کشاورز

تا به حال کار کشاورزی را بررسی کردید,کشاورز زمین را می شناسد ,میداند
چه می خواهد بکارد,دانه را می شناسد, با دانایی زمین را شخم میزند ,دانه را
با آگاهی می کارد ,از کود و آب که به وقت به آنها برساند , باخبر است ,در تمام
مراحل رشددانه ,مواظبت میکند,و میداند که محصول آنچه که کاشته چیست,و در
زمان برداشت ,راضی ورضایت مند است , حاصل زحمات او در دنیای مادی ,نتیجه
ومحصولی است که بدست آورده,و در دنیای روحانی رضایت.
هر کدام از ما ,درست مثل آن کشاورز ,هر لحظه در حال کاشتن دانه ایی به نام
عمل در زمین روح خود هستیم,هر عملی که از ما سر میزند ,انگار دانه ایی است
که ما داریم میکاریم, وهر دانه ایی که کاشته می شود ,نتیجه و محصول دارد,ولی
سوال و پرسش بزرگ این است که آیا ما می دانیم که چه می کاریم ؟
آیا از محصول و نتیجه آنچه کاشتیم با خبریم ؟
آیا درست مثل یک کشاورز عمل میکنیم؟ آیا بر این امر واقف هستیم که آنچه امروز
درو می کنیم ,حاصل و نتیجه انتخاب و کاشتن ,دیروز خودمان است ؟
آیا بجای گله وشکایت از تقدیر و سرنوشت ,یک لحظه به آنچه کاشتیم و عمل
کردیم,توجه کردیم ,آیا انتظار داریم که از عمل و انتخاب اشتباه ما ,نتیجه و محصول
درست, به عمل بیاید ؟همه ما بایستی تلاش کنیم که به رتبه یک کشاورز دانا
خودمان را برسانیم ,کشاورزی که میداند چه می خواهد .
گله از سرنوشت و تقدیر را از دایره دانایی خود دور کنیم ,قدری تامل کنیم به حال
خود ,ببینیم کجا هستیم ,توجه به آنچه کردیم و انتخاب هایی که کردیم ,چاره ایی
در اصلاح آنها نداریم ,باید از انسانهای دانا و فلاح کمک بگیریم,هر طور شده آنها را
پیدا کنیم تا خودمان را در مداری که نور خداوند می تابد ,خود را قرار دهیم ,روح ما
نیازمند گرمای تابش نور خداوند است,درست مثل نور خورشید ,پاینده باشید. 

 

حجاب و پرده

داستان ابراهیم وقربانی کردن اسماعیل را همه شنیده ایم ,درجایی که اسماعیل
بزرگترین دلبندی ابراهیم بود ,وخداوند او را آگاه کرد وامر به قربانی کردنش داد  و
ابراهیم درک کرد که اسماعیلش پرده ایی و حجابی است بین او خداوند , پس
تصمییم گرفت اورا قربانی کند,این یک واقیعت کتمان ناپذیر زندگی امروز هرانسان
است,هر کدام از ما اسماعیلی داریم که شماره یک زندگی ماست ,وخداوند در
رتبه بعدی است ,پول وثروت و مقام وفرزند و ,,,,,غیره,هر کدام میتوانند شماره
یک ما در زندگی باشند,وهمین دلبستگی نه تنها جایگاهی خدایی برای ما دارند
بلکه عامل و سبب در رنج نگهداشتن ما هم هستند,رنجی که انسان امروز میکشد ازهمین است که درجایگاه و محل حظور  خداوند ,بت هایی نشسته اند که نبایدباشند,آگاهی از بت ها که ما به آنها دلبسته ایم از اهمیت بسیاری برخوردار است,تا وقت و زمان باقی است آنها را قربانی کنیم ,که اگر آنها که جای حقیقت را گرفته اند,را قربانی نکنیم ,دنیا و هستی دست به کار خواهند شد تا به نحوی,آ نها را قربانی کنند و آن وقت کاری از دست ما بر نمی آید ,جز تسلیم,
از سر ناچاری ,مرز بین رنج و شادی که به حجابی تعبیر شده ,همین دلبستگی
من و تویی است که اگر آگاهانه آنرا قربانی کنیم ,از حیطه رنج به حیطه شادی
که حیطه نور است نقل مکان کردیم,پاینده باشید.